هر چي كه فكرشو ميكني همه چيزراستي!نظر يادت نره!هركي 5 نظر بده 6 نظر ميگيره |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دو شنبه 12 دی 1390برچسب:, :: 17:48 :: نويسنده : هديه محمودي
سلامخوبید؟ اول از همه آدرس همه ی وبلاگامو بدم.... http://hedye123.loxblog.com http://hedyejoon123.persianblog.ir http://hedyemahmoudi123.persianblog.ir http://dokhtarjoon123.loxblog.com برید نظر بدید باشه؟؟؟ امروز ماجرای طنز دو دیوانه رو میزارم....
فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند.یک روز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.
هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید. وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند. هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم.خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. و اما خبر بد
این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود. هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه... .................... حالا من کى مى تونم برم خونهمون ؟ جالب بود؟نظرتونو بنویسید.........اینم شکلک
راستی تو قسمت چپ وبلاگ یه جا نوشته انتخاب وبلاگ برتر روی اون کلیک کنین و به ما رای بدین
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|